فندق کوچولوی مافندق کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
پیوندآسمانی ماپیوندآسمانی ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دلنوشته هایی برای پسرم

عکس دندون نی نی

سلام پسرم  این عکس ها برای ده و نیم ماهگی شماست.شما الان 11 ماه و 16 روزتونه.این عکس ها را وقتی اولین شکوفه های کوچولوت توی اون دهان خوشبوی شما جوانه زد گرفتم البته خییییییییییییییلی تلاش کردم تا بالاخره موفق شدم . جریان از این قرار بود که بابا از فرت خستگی خوابش برده بود.ما هم تنهایی داشتیم بازی می کردیم با هم دیگه ساعت حول وحوش 1یا شاید هم 2نیمه شب بود.دوربین برداشتم وبا تلاش فراوووون تونستم از شما یه چندتایی عکس بگیرم.الان که این خاطره را ثبت می کنم چهارمین دندون شما در حال جوونه زدنه گلم.می بینی  چقدر بلاشدی.توروبه خدا می بینی تا فهمیدی می خوام ازت عکس بگیرم مثل ماهی از دستم فرار می کردی .سرانجام در یک فرصت مناسب ازت عکس گرف...
16 دی 1394

شمارش معکوس

امرعلی جان این روزها واسه روز تولدت روزشماری میکنم. و مدام خاطرات سال گذشته و لخظه تولدت را یادآوری میکنم. عزیزمادر یکسال گذشت .چه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتیم.امیدوارم سالیان سال در پناه حق زیر سایه امام زمان عج  زنده باشی. جان مادر به قربانت  من وباباجونی برای اینکه روزهای قشنگی رو پشت سر بگذاری هرکاری لازم باشه انجام می دیم .تمام تلاشمونو واسه اینکه در آینده انسان موفقی باشی میکنیم .دوستت داریم نورچشم ما. ...
5 دی 1394

تجربه اولین برف زمستونی

فند کوچولوی دندون خرگوشی  دیشب برای ولین بار تو زندگی ده ماه وچندروزت برف اومد و شما شاهد تماشای پوش برف از دل آسمون خدا بودید.درسته که نمی شد برید زیر برف  و با دستای کوچولوت دونه های برفو لمس کنید چون شما زودی سرما می خورید اما از پشت پنجره که نگاه می کردید لذت می بردید.اینو میشد از لبخند ملیحت فهمید.فدات شم که اینقدر با ذوقی درست مثل خودم. امیدوارم اینقدری برف بیاد که بشه آدم برفی درست کرد اخه باباجونی استعداد عجیبی در ساخت آدم برفی داره.                              ...
16 آذر 1394

سپید دندان

                فندق کوچولوی مامان  شب گذشته دل درد شدیدی کرده بودید. مامان درمانی کردم ویک فنجان آب جوش نبات و عرق نعناء تهیه کردم.از اونجایی که شما موقع خوردن نوشبدنی ها از لب فنجان تمام لباستونو خیس می کنید با قاشق بهتون می دادم. ناگهان متوجه شدم قاشق با یک جسم سخت برخورد می کند و صدایی شبیه تق تق می یاد. از  لب فنجان دادم که بخورید صدا بلندتر شد شک کردم فکرکردم اشتباهی پیش اومده انگشتمو به لثه هاتون مالیدم واااااااااااااااااااااای دیدم بببببببببببببله پسرکم دندون در اورده بغلت کردم دور اتاق چرخوندمتون بوسه بارونت کردم پایین وبالا می پریدم دیروقت بود وگرنه همه رو خبردا...
15 آذر 1394

بازی با حیوانات

عشقولکم چند شب پیش بی خواب شده بودید.باباجونی از اونجایی که صبح زود باید بیدار می شد تا سرکار برن به ما شب بخیر گفتند و خوابیدند. ما موندیم و  یک جفت چشم خوشرنگ برا پسری که اصلا دلش نمی خواست بخوابه .با خودم فکر کردم چیکار کنم تا حوصلمون سر نره خدا کمک کرد و یک بازی اختراع کردم .همه حیوانات فشاری و عروسک های حمام شما رو ردیف چیدم .بعد شما رو کنار اونها نشوندم.حالا شما بادیدن این همه عروسک های رنگارنگ ذوق زده شده بودید.بعداسم یک به یک شونو به شما می گفتم غذای مورد علاقه اون حیوون را هم  می گفتم و در انتها صداشو تقلید می کردم چقدر که دوست داشتید مخصوصا از آقا گاوه که خیلی خوشتون اومده بود و همینطور از صداش.تا ساعت یک یک ونیم همین کا...
13 آذر 1394

یک همبازی دوست داشتنی

                پسردایی دوست وهمبازی این روزهایت: فرزند دلبندم، خاطرات این روزهایت با همبازی خوب دوران کودکیت رنگ طراوت وتازگی به خود گرفته است.علی کوچولو یا به قول بابایی علی آقا پسر تنها دایی شما شده همبازی این روزهایت.شما که بادیدنش خیلی ابراز علاقه می کنید .حسابی دوستش داری وبراش ذوق زده میشید.وقتی می یاد خونمون یا اینکه ما میریم خونشون یک عالمه وقت باهمدیگه سرگرم هستید و بازی می کنید.تازه به هوای همدیگه کلی خوراکی میل میکنید.امیدوارم برای روزهای بزرگسالی دوست وهمراه مناسبی برای همدیگه باشد.من حسابی هردوتاتونو دوست دارم وبراتون می میرم.این هم یه چندتاعکس از ژست های مختلف علی آقا با اون موهای ف...
12 آذر 1394

اولین سوغاتی

فندق کوچولو اینها سوغات شما از سفر امسال مشهد مامانی وباباییه.دستشون درد نکنه.زحمت کشیدن . البته یکدست بلوز وشلوار دیگه هم بود که برای شما حسابی کوچیک بود به پیشنهاد من مامانی واسه نی نی آینده خاله کنار گذاشتند.                                                         ...
1 آذر 1394

روزمرگی هایم با تو در قاب تصویر

                          بیسکویت خوردن: تنها جایی که تمیز می مونه بعد از تناول بیسکویت مادر ........ حالا که دقت میکنم می بینم هیچ جایی تمیز نمی مونه.                                                       می میرم برات.                              ...
1 آذر 1394