اتفاقات قشنگ این روزها
پسرباهوش من
این روزها کارهای جدیدی بلد شدی انجام میدی.مثلا خیلی از اشیا را می شناسی اسمشونو که از شما می پرسم به طرفش نگاه میکنی و یک شکلک عجیب وغریب از خودت در می یاری.تا حالا ساعت،یخچال،تلویزیون،بخاری،لامپ،را یاد گرفتید.ما می پرسیم ساعت کو؟ شما به سمتش نگاه می کنی
کار دیگه ایی که بلدشدید شناخت اعضای بدنه من می پرسم :امیرعلی زبونت کو؟
امیر علی :
من:امیرعلی دستات کو؟
امیرعلی:
خلاصه اینکه کم کم داری بزرگ میشی.می دونی گلم دلم واسه این روزهات تنگ میشه.دقیقا مثل وقتی که دلم واسه زمانی که تو شکمم بودی تنگ میشه.
تازگی ها بلد شدید قلدری هم می کنی اگه کاری یا چیزی خلاف میل شما باشه یه صدایی از خودت در می یاری.
گلم دیروز به اتفاق مامانی واسه واکسن یکسالگی به درمانگاه رفتیم.قبلش خیلی براتون توضیح دادم موقع تزریق حسابی گریه کردید.بمیرم برات که اینقدر حساسی گلم.
هرچقدر که بیشتر روزهایم را با تو سپری می کنم لذت شیرین مادر شدن را بیش از پیش حس می کنم ممنونم ازت که با اومدنت اجازه دادی من چنین تجربه ای را درک کنم. بوس