فندق کوچولوی مافندق کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
پیوندآسمانی ماپیوندآسمانی ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دلنوشته هایی برای پسرم

رویش شکوفه پنجم

دوشب پیش متوجه شدم پنجمین دندون سپید قشنگت شکوفه زده.البته من منتظر بودم دندون بعدیت پایین باشه اما حالا می بینم که از بالا سمت راست کنار اون دوتا دندون جلویی روییده .مبارکت باشه گلم. این روزها گاز گرفتنات خیییلی زیاد شده هر جای بدن منو که بی لباس ببینی از دندون گرفتنت بی نصیب نمی گذاری. از دیروز دستاتو می گیری به لبه تخت صندلی میز تلویزیون و.... سعی می کنی بلند شی.امیدوارم با اومدن عید بتونی تاتی تاتی کنی.قربونت برم الهی. تو شناخت اشیا پیشرفت کردی مثل شناخت گل.تا ازت می پرسیم امیر علی گل کو؟به سبد گلی که باباجونی واسه بله برون برام هدیه اورده بود اشاره می کنی . دیگه اینکه من هر کجای خونه که برم شما پشت سرمن چها...
24 بهمن 1394

اتفاقات قشنگ این روزها

پسرباهوش من این روزها کارهای جدیدی بلد شدی انجام میدی.مثلا خیلی از اشیا را می شناسی اسمشونو که از شما می پرسم به طرفش نگاه میکنی و یک شکلک عجیب وغریب از خودت در می یاری.تا حالا ساعت،یخچال،تلویزیون،بخاری،لامپ،را یاد گرفتید.ما می پرسیم ساعت کو؟ شما به سمتش نگاه می کنی کار دیگه ایی که بلدشدید شناخت اعضای بدنه من می پرسم :امیرعلی زبونت کو؟ امیر علی : من:امیرعلی دستات کو؟ امیرعلی: خلاصه اینکه کم کم داری بزرگ میشی.می دونی گلم    دلم واسه این روزهات تنگ میشه.دقیقا مثل وقتی که دلم واسه زمانی که تو شکمم بودی تنگ میشه. تازگی ها بلد شدید قلدری هم می کنی اگه کاری یا چیزی خلاف میل شما باشه یه صدایی از خودت در م...
8 بهمن 1394

وقتی یکسالت بود.....

  وقتی يك سالت بود...         وقتی يك سالت بود مشغول شد به غذا دادن و شستنت. و تو با گریه های طولانی شب از او تشکر کردی. وقتی دو سالت بود مشغول شد به اموزش دادنت به راه رفتن  اما تو با فرار از ان هنگامی که صدایت میکرد از او تشکر کردی.  وقتی سه سالت بود مشغول شد به غذاهای خوشمزه برایت پختن و تو با ریختن غذا بر روی زمین ازش تشکر کردی وقتی چهار سالت بود مشغول شد به دادن مداد به دستت تا نوشتن را یاد بگیری و تو با خط خطی کردن روی دیوار از او تشکر کردی وقتی پنج سالت بود مشغول شد به پوشاندن بهترین لباساها برای عید  وتو با کثیف کردن لباسها از او تشکر کردی...
3 بهمن 1394

پرتقال چینی

یه چندتایی درخت پرتقال تو حیاط خونه هست.دیروز به اتفاق باباجونی رفتیم پرتقال چینی.چه کیفی کرده بودی بعدش رو موتور باباجونی نشستی یه چندتایی عکس خفن گرفتید.                                                                                                                                            &...
2 بهمن 1394

عزیزم تولدت مبارک

جشن تولد تو جشن تمومه خوبی هاست                                                                                                                                                                    &...
30 دی 1394

ویژه باباجونی

این پست را اختصاص می دهم به همسر مهربانم که اگه دلش خواست و فرصتش را پیدا کرد به مناسبت روز تولد پسرکمون یادداشتی بگذاره. اینجا منتظرت هست همسرم تاج سرم.          
29 دی 1394

روزشکرگذاری

همه هستی مامان روز تولدت،روز آمدنت از بهشت در راه است.من این روز را روز شکرگذاری می نامم .روز سپاس از خدایی که با تمام کاستی های من تو را بهم هدیه داد.تویی که امانتی هستی از جانب خدای مهربانم و نمی دانم خداوند به پاس کدامین عمل من امانتش را نزد من گذاشت و من این روز را به خاطر این لطف الهی سپاس می گویم وهزاران هزار بار سجده شکر به جا می آورم به خاطر داشتنت. بر خود می بالم و چه افتخاری بالاتر از این که مادریت رابکنم و سرت را بر دامان بگیرم وخداوند نعمتش را بر من تمام کرد با عطای تو به من. امیرعلی جان ازت ممنونم که با آمدنت به من اجازه دادی تا حس قشنگ مادری را تجربه کنم.ازت ممنونم که با آمدنت شادی ونور را برایمان ...
29 دی 1394