پایان انتظار ما3
..... شما را روی یه تخت ویژه گذاشته بودند و به بخش nicu انتقال دادند؛ باباجونی تو سالن انتظار شما رو زودتر از من دیده بود اما نمی دونسته که شما مسافر کوچولوی ما هستید، همین که مامانی رو دیده که داره دوان دوان از انتهای سالن پشت سر پرستارها می یاد متوجه میشه که شما همون میوه دل مایی ؛ اما حیف دیگه دیر شده بود چون شما رو برده بودن داخل بخش و دورتادورت رو پرستارها جمع شده بودند و دیگه پیدا نبودی عزیز دلم ؛ اینجا بوده که آقای دکتر وقتی می فهمه باباجونی مال شماست اجازه میدن 5دقیقه واسه دیدنت دال بخش بیاد لحظه قشنگی برای بابا بوده ؛همیشه باباجونی دلش می خواست زودتر از بقیه شمارو ببینه آخرش به آرزوش رسید حتی زودتر از من. مامان جو...