پایان انتظارما1
یادت می یاد من وشما رو بردن تواتاق و با هم دیگه تنها شدیم . لحظات به دنیا اومدنت تنها قسمتی از گذشته منه که دلم می خواد تکرار بشه باور کن. گلم میگن بابا داشته توی این لحظات سوره مریم رو قرائت میکره مامانی به نماز ایستاده بوده و خاله مریم تو یکی از این شبکه های اجتماعی برامون ختم سوره مومنون گرفته بوده. نمی دونم چی شد که دکتر دستور آماده کردن اتاق عمل رو داد اما من قبول نکردم به خداوندی خدا سوگند اگر می دونستم قراره چی پیش بیاد هرگز مقاومت نمی کردم همه چیز دست به دست هم داده بودن تا روزهای سختی رو برامون رقم بزنن.وقتی لحظه به دنیا اومدنت نزدیک شد خودم رو برای شنیدن صدای گریه هات آماده می کردم اما.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی