فندق کوچولوی مافندق کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
پیوندآسمانی ماپیوندآسمانی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

دلنوشته هایی برای پسرم

روزهایی که گذشت1

1394/6/28 0:09
نویسنده :
799 بازدید
اشتراک گذاری

... تو بخش نوزادان یه خانوم پرستار مهربون به خانوم برفی بود . مامان همه نی نی ها دوستش می داشتند.وقتی مشکل نی نی خواب آلود خودمو باهاش مطرح کردم با مهربونی پیش ما اومد. اون شب خاله فاطمه پیش ما بود. خانوم برفی گفت:چون شما نور می گیرید وداروی ضد تشنج که به شما می دن یه کم خواب آور است به خاطر همین سخت بیدار میشید و باید یه کم مشت ومال بدیم شما را تا کمی بیدار بشد . واقعیتش اینه که من وخاله فاطمه حسابی ترسیدیم. خوب آخه چطور می شد یه نی نی کوچولو را ماساژ داد؟ اما خانوم برفی با دل وجرات جلو اومد.اول نور بالا سرتو که بخاطر زردی می گرفتی خاموش کرد بعد چشم بند قرمز رنگتو برداشت. واااااای چشماشو چروکیده.الهی برات بمیرم. اون وقت شما را به حالت نشسته قرار داد و شروع به ماساژ شما کرد .چه ماساژی.تمام کمر شما اندازه یه نصفه کف دست خانوم پرستار بود.می دونی همینطور که ماساژت می داد بهت می گفت پاشو پاشو شیرتو بخور شما یه خمیازه ای کشیدی که تا لوزه المعده ات را همه دیدن. دوباره ماساژ از سر گرفته شد.

خانوم پرستار: پاشو پاشو شیرتو بخور دیگه.

امیر علی : همچنان چشم ها بسته و در حال خمیازه کشیدن.

 خانوم پرستار: در حال مشت و مال دادن پسرکوچولوی من.

امیرعلی: حالا وارد مرحله کش وقوس دادن به بدن.

خانوم پرستار : تکرار مراحل قبلی با شدت بیشتر.

 امیرعلی : پافشاری بروی خواب وهمچنان چشمامو باز نمی کنه.

 مامان در کنار تخت امیرعلی نگران ودر حال دعا خوندن.

خاله در کنار مامان می خنده و در حال تماشا با دقت فراوان.چون می خواد از این به بعد این عملیات را روی پسر اجرا کنه.

..وهمچنان جدال خانوم پرستار و امیرعلی برای از خواب ناز بیدار کردن امیرعلی ادامه دار ه تا اینکه بالاخره خانوم پرستار مقاومت امیرعلی را می شکنه و موفق میشه اونو بیدار کنه . وحالا مامان وارد صحنه میشه نی نی به مامانش داه میشه واسه شیر خوردن ..واااای خدای من این نی نی دوباره خواب میره مامان گوش نی نی رو نوازش میکنه تا بیدار شه نی نی بیدار میشه .

و خداااااااایا شکرت نی نی داره شیر می خوره.ااااای خدا چه لحظه قشنگیه این نی نی داره شیر می خوره.

بله عزیز مادر 

اینطوریاست .خاله فاطمه روزی چند بار  شما را ماساژ می داد چه ماساژهایی.من که جراتشو نداشتم.آخه کوچولو خوابیدن هم حدی داره.الهی برات بمیرم .فدات بشم. چقدر ناز میکردی وقتی خودتوکش وقوس می دادی وماساژ می گرفتی چقدر ناز میشدی.حیف و صد حیف که همراه داشتن موبایل ودوربین داخل بخش نوززادان ممنوع بود وگرنه فیلمتو می گرفتیم تا یادگاری بمونه.

 

پسندها (5)

نظرات (1)

مارال مامان فرهام
28 شهریور 94 23:59
سلااام دوست خوبمخيلي وب خوشكلي داري.مثل اينكه نيني هامونم هم سن هستن عزيزم چرا عكس پسرتو نميبينم??خيلي دوست. دارم ببينمش عكسشو بذار لطفا.