فندق کوچولوی مافندق کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
پیوندآسمانی ماپیوندآسمانی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

دلنوشته هایی برای پسرم

پایان انتظار ما3

1394/6/1 22:39
نویسنده :
217 بازدید
اشتراک گذاری

..... شما را روی یه تخت ویژه گذاشته بودند و به بخش nicu انتقال دادند؛ باباجونی تو سالن انتظار شما رو زودتر از من دیده بود اما نمی دونسته که شما مسافر کوچولوی ما هستید، همین که مامانی رو دیده که داره دوان دوان  از انتهای سالن پشت سر پرستارها می یاد متوجه میشه که شما همون میوه دل مایی ؛ اما حیف دیگه دیر شده بود چون شما رو برده بودن داخل بخش و دورتادورت رو پرستارها جمع شده بودند  و دیگه پیدا نبودی عزیز دلم ؛ اینجا بوده که آقای دکتر وقتی می فهمه باباجونی مال شماست اجازه میدن  5دقیقه واسه دیدنت دال بخش بیاد لحظه قشنگی برای بابا بوده ؛همیشه باباجونی دلش می خواست زودتر از بقیه شمارو ببینه آخرش به آرزوش رسید حتی زودتر از من. مامان جونم :حال من هم بعد از به دنیا امدنت رو به وخامت رفت تازه متوجه شده بودند که من دچار مسمومیت حاملگی شدم .حالا بعد از نه ماه من و شما برای اولین بار از هم جداشده بودیم .من بخش بستری زنان زایمان بیمارستان شهید بهشتی شما بخش نوزادان . اندازه یک سالن انتظار فاصله وجدایی.اما کسی چه میدونه به مامان چی گذشته گلکم بین خودم با شما اندازه یک دنیا شاید هم بیشتر دوری احساس می کردم .مدام جویای حالت می شدم لحظه به لحظه آخه عزیزم اجازه پایین اومدن از تخت را نداشتم .

جانم به فدایت

خدا میدونه بیش از خودم نگرانت بودم مدام گریه میکردم فکر می کردم ازدستت دادم اما به من نمیگن تا اینکه ....

پسندها (1)

نظرات (0)